web 2.0

۲۱.۲.۸۷

ارزش جان یک ایرانی


چند روزی گیلان بودم. هوا گاهی ابری می شد و گاهی باران بهاری هوا را دلچسب تر می کرد. با دوستان و فامیل که تماس گرفتم دریافتم که شانس بزرگی آورده ام و این بار هم از هوای خاکی (آنطور که اهالی می نامندش) جسته ام. دفعه پیش هم ماموریت بودم و از مهلکه جسته بودم. شاعر شیرین سخن می فرماید یه بار جستی ملخک، دوبار جستی ملخک، آخر کف دستی ملخک!
بیشتر دوستانی که این مطلب را می خوانند تصور روشنی از هوای خاک آلود چند روز گذشته خوزستان ندارند. غلظت گرد و خاک چنان شدید می شود که به دشواری می شود نفس کشید، همه جا سرخ می شود. سرخ مثل خاک سرخ صحرای عراق و عربستان! کودکان یکسره سرفه می کنند. بیمارستانها پر می شود از بیماران تنفسی و افرادی که آلرژی دارند. بیشتر مردم ماسک می زنند اما همه مجبورند با چنین هوایی سر کار بروند. هیچ جا تعطیل نمی شود چرا که بیشتر درآمد مملکت از خاک تفتیده این استان درمی آید.
درآمد هنگفتی که از صنایع نفت، گاز و پتروشیمی حاصل می شود. و نا گفته پیداست که آلودگی های محیط زیستی هر کدام از این صنایع آلودگی مضاعفی را بر هوای فجیع چنین روزهایی می افزاید. مردم خوزستان در چنین وضع اسف باری کار می کنند تا مدیرانِ بزرگ پشت میزهایِ بزرگ در پایتختِ بزرگ بنشینند و حرفهای بزرگ بزنند. با این همه حرف بزرگ حتی یک گام کوچک عملی در جهت یافتن راهی برای حل این معضل برداشته نشده. حتی تلاش ناچیزی برای کارشناسی و کشف دلایل ایجاد این بحران زیست و محیط و احتمالات نحوه برطرف کردن مشکل هم دیده نمی شود. گویی در عصر حجر زندگی می کنیم و هر اتفاقی پیش آمد باید راضی و قانع باشیم و تحمل کنیم.
به هر حال چه اهمیتی دارد؟ آنچه گفتیم درباره زندگی بی ارزش مشتی خوزستانی است!
balatarin
Delicious
Twitter

0 نظر:

ارسال یک نظر