web 2.0

۲۳.۸.۸۸

خاور میانه، گوشت قربانی ایران و عربستان

خاورمیانه شبیه تیم فوتبال بحران زده ای است که همه می خواهند در آن کاپیتان باشند.
در این میان کلیدی ترین نقشها را ایران و عربستان بر عهده دارند. در میان اعراب (به ويژه حاشیه خلیج فارس) عربستان سالهاست نقش برادر بزرگتر راایفا کرده. جیبهای پر از پول، مرکزیت معنوی دنیای اسلام و روابط تنگاتنگ با آمریکا همواره موجب شده عربستان در دنیای عرب از موقعیت ويژه ای برخوردار باشد.
در این میان ایران به عنوان یکی از بزرگترین کشورهای منطقه، همواره رقیبی سرسخت برای نفوذ عربستان در منطقه مطرح بوده. در این کشور هم روحانیون نقش پررنگی دارند. ایدئولوژیک شدن نگاه حکومت ایران پس از انقلاب و اصرار بخشهای تندرو روحانیت شیعه موجب شد ایران تلاش مضاعفی را برای بسط نفوذش در میان شیعیان خاورمیانه آغاز کند و البته به جای حمایت از میانه روهای شیعه، از گروه های تندروتر شیعه مثل مقتداصدر حمایت شد.
عربستان خواستگاه وهابی گری و بنیادگرایی دینی در دهه های اخیر است و با توجه به درآمدهای نجومی نفت و خانه خدا، تلاش بی وقفه ای برای توسعه این نگرش در میان اهل سنت داشته. این کشور با هزینه های سنگین در هند، پاکستان و افغانستان در طی سالهای مدید وهابی گری را گسترش داده و ریشه دار ساخته. در شرایط اشغال افغانستان توسط شوروی با حمایت کامل آمریکا وپول های سعودی مدارس دینی پاکستان و افغانستان و بسیاری از کشورهای دیگر بیش از هر بعد دیگری از دین بر جهاد متمرکز شدند و مجاهدین از سراسر دنیای اسلام گردآمدند تا به زعم خود افغانستان مسلمان را از شر کفر کمونیستی نجات بخشند.
جنگها بالاخره یک روز تمام می شوند اما با جنگاورانی که تمام وجودشان درگیر برداشتی خشونتبار از دین شده چه می توان کرد؟ به علاوه عقده های چرکین جهان اسلام از ظلمهای غرب را چه چیزی بهتر از خون التیام می بخشد؟
ثمره این نهال شوم شعله ور شدن آتش جنگ و برادرکشی در افغانستان بود، سپس این شعله ها پاکستان را نیز فراگرفت. پاکستانی که خود اصلی ترین عامل تولد و رشد شوم طالبان بود.
جنگ در افغانستان در واقع در بین گروه های مورد حمایت عربستان (طالبان) و جبهه شمال (مورد حمایت ایران) بود.
با چرخش سیاست آمریکا در قبال بنیادگرایان اسلامی پس از 11 سپتامبر بازی در آنجا به نفع ایران رقم خورد، بازی مرگباری که گویی به این زودیها پایان نخواهد یافت.
با سرنگونی صدام، عراق نیز به عرصه رقابت سیاسی و مذهبی ایران و عربستان بدل شد. جایی که نبرد اصلی میان سلفی های تندرو مورد حمایت عربستان و شیعیان تندروی مورد حمایت ایران است.
پس ازمرگ عرفات در درفلسطین، فتح که پشتگرمی اش به عربستان (و سایر متحدان آن) است و حماس که همه مخارجش را ایران (و متحد استراتژیکش سوریه) تامین می کنند، هرگز نتوانستند به توافقی بین خود دست یابند تا بتوانند راهبرد عاقلانه ای در برابر دشمن واقعیشان اتخاذ کنند.
در لبنان حتی تشکیل کابینه هم کاری بی نهایت دشوار است، چرا که شیعیان جنوب (مورد حمایت ایران) و ائتلاف 14 مارس (مورد حمایت عربستان) به تحریک این دو کشور امکان حصول توافق را ندارند و هر لحظه احتمال بروز جنگ داخلی مجدد در این کشور وجود دارد.
با دخالت مستقیم عربستان در قائله یمن و با توجه به ظن هایی که در خصوص کمکهای مالی و نظامی ایران به شورشیان شیعه این کشور وجود دارد، شرایط بغرنج تر از همیشه شده و دو کشور بزرگ منطقه تا مرز رویارویی نظامی پیش رفته اند.
در تمامی کشورهای فوق الذکر تاوان سنگین خصومتها و تفرقه ها را مردم بیچاره این کشورها پرداخته اند (نه حاکمان ایران و عربستان).
واقعیت این است که که کینه های قومی بین عرب و عجم، کینه های تاریخی و اختلافات حاد مذهبی بین سنی و شیعه (از جنس تندروی حکومتهای ایران و عربستان) همواره می تواند منشأ خصومت میان ایران و اعراب همسایه اش باشد.
اما این خصومتها چه نفعی به حال طرفین خواهد داشت؟
در معدود دوره هایی مثل زمامداری رفسنجانی و خاتمی در ایران که روابط دو کشور بهبود یافته، هم خود این کشورها و هم کل منطقه بسیار منتفع گردیده اند.
گمان نمی کنم استراتژی موفق مهار دوگانه چیزی باشد که غرب بتواند از آن دل بکند. پس تنها تعقل، دوری جستن از کینه ها و روابط بُرد، بُرد دیپلماتیک می تواند چاره حل مشکلات منطقه باشد.
balatarin
Delicious
Twitter

0 نظر:

ارسال یک نظر