صدای بی صدا / مثل یه کوه بلند / مثل یه خواب کوتاه / یه مرد بود یه مرد!
با دستای فقیر / با چشمای محروم / با پاهای خسته / یه مرد بود یه مرد!
شب، با تابوت سیاه / نشست توی چشماش / خاموش شد ستاره / افتاد روی خاک
سایه ش هم نمی موند / هرگز پشت سرش / غمگین بود و خسته / تنهای تنها!
پیمان برای خداحافظی آمده بود. دارد از شرکت می رود. اول بار که دیدمش سِمَت مهمی در شرکت داشت. مرد تپل بشاشی که بی هیچ چشم داشتی و در حالی که هیچ شناختی نسبت به من نداشت معرّفِ من شد. رفتم و بعد از امتحانی که یک آلمانی از من گرفت بی هیچ پارتی ای در یک شرکت چند ملیتی استخدام شدم. همه انگشت به دهان مانده بودند و من خوب می دانستم که بی لطف او این امر میسر نبود.
بعدها بارها دیدم که این لطف را چه در شرکت خودمان و چه در سایر شرکتهایی که دوستانی داشت برای افرادی که نمی شناخت و کاری بلد بودند انجام داد. اینجا اولین و تنها دوست صمیمی من بود.
حالا در زد و بندهای مدیران تحت فشار گذاشتندش که برود. در این گیر و دار زنش رهایش کرده و او خانواده را هم باخته. سعی می کرد خم به ابرو نیاورد و به من که بغض کرده بودم دلداری می داد. فکرش را بکن عزیزترین کَسَت در بدترین زمان ممکن پشتت را خالی کند و برود. کمر سنگ هم می شکند! نگران دخترکش است. دختری که فرزند طلاق خواهد شد.
می دانم او از نو بر خواهد خواست. هنوز افراد زیادی مدیون دوستی اش هستند تا دستش را بگیرند و برخیزد، اما خانواده... . اندوهی که هر مردی را از درون تهی می کند و می شکند و فکر فرزندی که زندگیش را ارزان بر سر خودخواهی یک مادر باخته ! از صمیم قلب آرزو می کنم این درد را نیز تاب آورد و دوباره صدای خنده های پرطنینش شنیده شود.
6 نظر:
او را نميشناسم ولي درد خالي شدن پشت را به خوبي ميشناسم. اميدوارم هرچه زودتر برخيزد و از نو آغاز كند. هرچند كار سادهاي نيست
او را نميشناسم ولي درد خالي شدن پشت را به خوبي ميشناسم. اميدوارم هرچه زودتر برخيزد و از نو آغاز كند. هرچند كار سادهاي نيست
مي دوني بعضي وقتا نعوز بالله به مهرباني خدا شك مي كنم. انگار خدا بيشتر خوشش مي آد كه انسانهاش پدرسوخته بازي در بيارن. هر كس بيشتر بد مي كنه راحت تر طندگي مي كنه :((
مي دوني بعضي وقتا نعوز بالله به مهرباني خدا شك مي كنم. انگار خدا بيشتر خوشش مي آد كه انسانهاش پدرسوخته بازي در بيارن. هر كس بيشتر بد مي كنه راحت تر طندگي مي كنه :((
چه سخت بود ه،امیدوارم کانون زندگیش زودتر پا بگیرد،دلم نمیخواهد هیچ پیمانی زانو بزند!!
چه سخت بود ه،امیدوارم کانون زندگیش زودتر پا بگیرد،دلم نمیخواهد هیچ پیمانی زانو بزند!!
ارسال یک نظر