از منزل پدر عیال (تالش) به همراه عیال مربوطه خارج شدیم که تا ییلاق اسالم بریم و یه ساعته برگردیم. این اسالم همون جاییه که جلال آل احمد یه موقعی تبعید بوده و همونجا هم فوت کرده. جاده با پیچ و خم زیاد مثل یه مار سیاه رو تن سبز و جنگلی البرز پیچ و تاب می خورد و بالا می رفت. سی کیلومتری رفته بودیم که من پیشنهاد کردم:« می گم حالا که تا اینجا اومدیم بریم خلخال؟» همسرم موافقت کرد و مسیر رو به سمت خلخال ادامه دادیم. خلخال هم که رسیدیم هوس ادامه راه به سمت اردبیل به سرم زد و رفتیم تا اینکه نزدیکیهای اردبیل وسط بیابون یه افسر پلیس که با دوربین لب جاده وایساده بود علامت داد که نگه داریم. وقتی پیشش رفتیم و معترض شدیم که فقط 80 کیلومتر سرعت داشتیم کم نیاورد و با لهجه غلیظ آذری گفت که اینجا مسکونیه. تا جایی که چشم کار می کرد هیچ خونه ای دیده نمی شد! بحث و جدل ما بی فایده بود و جریمه بیست هزار تومانی رو کف دستم گذاشت. اینقد از یدندگی و بی منطقی یارو لجم گرفته بود که حوصلم نشد تو اردبیل گشتی بزنم و از کمربندی شهر از سمت گردنهٔ حیران مستقیماً به سمت آستارا و از اونجا هم به تالش رفتیم.
شما با این موارد معتادید، منتها اعتیاد به آنها آنقدر عادیسازی شده که جامعه
با معتادهایشان کاری ندارد!
-
تا صحبت از اعتیاد میشود همه یاد سیگار یا الکل یا مواد مخدر گوناگون
میافتند اما هر چیزی که بیش از یک حد آستانه به آن بپردازید و وجه منفی آن
بیشتر از وجه...
4 نظر:
سلام
می شه یه سوال شخصی؟؟؟
شما چه کاره هستید که این قدر هوس سفرهاتون عملی میشه؟!!!
سلام
می شه یه سوال شخصی؟؟؟
شما چه کاره هستید که این قدر هوس سفرهاتون عملی میشه؟!!!
ما هیچ ما نگاه
ما هیچ ما نگاه
ارسال یک نظر