قصه کاملا تکراری است. انگار همه چیز توی یک چرخه ی پایان ناپذیر گیر کرده و تغییر نمی کند:
تیم ملی فوتبال بد بازی می کند. تیم می باخد. آهسته آهسته شانس رفتن به جام جهانی کمرنگ می شود. همه غر می زنند. مسولین فدراسیون منکر هر گونه مشکلی می شوند. بازیکنان و مربی تیم ملی زمین و زمان و تماشاگر و داور و توپ جمع کن را مقصر می کنند. تحلیل پشت تحلیل، اما تغییر مثبتی در کار نیست.
سرآخر وقتی مطمین شویم به جام نمی رویم مربی اخراج خواهد و همه کاسه کوزه ها بر سر او خواهد شکست و چند ماهی همه به او فحش خوهند داد و روز از نو، روزی از نو. حالا دیگر بهترین مربیان جهان هم از پس فوتبال ما بر نمی آیند.
اصلا مگر می شود همه چیزمان به همه چیزمان نیاد؟ فوتبال هم یک بخش از اوضاع خراب ماست. ژاپن و کره همه چیزشان عاقبت به خیری است، فوتبالشان هم به تبع آن!
همیشه: یادمان می رود که:
»از کوزه همان برون تراود که در اوست»
تیم ملی فوتبال بد بازی می کند. تیم می باخد. آهسته آهسته شانس رفتن به جام جهانی کمرنگ می شود. همه غر می زنند. مسولین فدراسیون منکر هر گونه مشکلی می شوند. بازیکنان و مربی تیم ملی زمین و زمان و تماشاگر و داور و توپ جمع کن را مقصر می کنند. تحلیل پشت تحلیل، اما تغییر مثبتی در کار نیست.
سرآخر وقتی مطمین شویم به جام نمی رویم مربی اخراج خواهد و همه کاسه کوزه ها بر سر او خواهد شکست و چند ماهی همه به او فحش خوهند داد و روز از نو، روزی از نو. حالا دیگر بهترین مربیان جهان هم از پس فوتبال ما بر نمی آیند.
اصلا مگر می شود همه چیزمان به همه چیزمان نیاد؟ فوتبال هم یک بخش از اوضاع خراب ماست. ژاپن و کره همه چیزشان عاقبت به خیری است، فوتبالشان هم به تبع آن!
همیشه: یادمان می رود که:
»از کوزه همان برون تراود که در اوست»
0 نظر:
ارسال یک نظر