web 2.0

۲۲.۸.۸۹

وقتی خرابی از حد می گذرد

گفت: «اخوی! دیگر خرابی از حد گذشته. باید بار و بنه را بست.» و رفت.
باز رفت. راه رفت. اگر یک جا را می گرفت و ساعت ها می پیمود حتماً به شهر می رسید که بتواند خودش را زنده نگه دارد. و رفت. آن وقت به پشت سر نگاه کرد که ببیند چقدر راه رفته است. ویرانه های قهوه خانه از دور فرو ریخته تر به نظر می آمد.
گفت: «اخوی! دیگر خرابی از حد گذشته. باید بار و بنه را بست.»
سمفونی مردگان، عباس معروفی، صفحه 324
balatarin
Delicious
Twitter

0 نظر:

ارسال یک نظر