web 2.0

۱۹.۸.۸۹

سرنوشت دخترکان ایرانی

پدر آن خوی سرکش و شلوغش را در طول زمان خرد می کرد، در برابر تمام هیجانات روحی او می ایستاد، و از او دختری رام و آرام می ساخت. اما به تنهایی حریف نمی شد. از مادر کمک می گرفت و از او می خواست که آیدا را در آشپزخانه تربیت کند. گفته بود اگر می خواهد به او خیاطی بیاموزد در آشپزخانه. حتی اگر می خواهد گلسازی یادش بدهد در آشپزخانه. و آیدا در آشپزخانه نم می کشید و با تنهایی وحشت بار خو می گرفت....
به سکوت خو می گرفت و آن قدر بی حضور شده بود که همه فراموشش کرده بودند. انگار به دنیا آمده بود که تنها باشد.
سمفونی مردگان، عباس معروفی، صفحه 90
balatarin
Delicious
Twitter

0 نظر:

ارسال یک نظر