web 2.0

۲۲.۱۲.۸۷

شهیدان جنگل



بهار آرام آرام سرک می کشد. فصل خواب دارد می گذرد، اما چه خوابی؟ چه بیداری ای؟ چه بهاری؟ دیدن تنِ بی جان برداران و خواهرانم زندگی را زهر کرده. شنیدن صدای دهشتناک آلت قتالهٴ آدمیان برای دمی آرام نمی گیرد. از این وحشت مداوم خسته شده ام. کاش سراغ من هم بیایند. کاش جان من را هم بگیرند و از این انتظار بدتر از مرگ خلاصم کنند. اکنون که ایشان کمر همت بر مرگ خویش بسته اند، چه باک که من هم به جمع سایرین بپیوندم.
دلم برای خاک پربرکت گیلان، برای آسمان همیشه بارانی اش و برای ساکنین دوست داشتنی جنگل تنگ خواهد شد. صدای اره نزدیکتر و نزدیکتر می شود. ریشه هایم در زمین می لرزند. کاش پایی برای گریز بود یا پری برای پرواز!
balatarin
Delicious
Twitter

0 نظر:

ارسال یک نظر