دانشجو بودیم. صبح زود با هم خانه ای ها راه افتادیم. از کازرون تا دریاچه پریشان حدود بیست دقیقه راه بود. کنار دریاچه چند دقیقه ای صبر کردیم، تا حسین و برادرش با قایقی که قول داده بود سر برسند. حسین اهل فامور بود (روستایی کنار دریاچه است و پیشتر دریاچه هم فامور نامیده می شد). همراهشان به سمتی از دریاچه که به سوی زاگرس بود رفتیم. مقصدمان تنگه ای بود که بیشه زیبایی در آن واقع شده بود و کمتر پای آدمیزاد به آن میرسید. تمام آن گوشه و کنارها پر از پرنده های بی نهایت زیبا، لاک پشتها و دهه ها گونه دیگر جانوری بود. ماری را دیدیم که یک ماهی را تازه خورده بود و نای تکان خوردن نداشت. وسایلمان را که توی تنگه مستقر کردیم همراه حسین و برادرش با قایق، چرخی در دریاچه زدیم. صدای موسیقی و عربده کشی ما فضای دریاچه را پر کرده بود و رقص رفقا قایق را به شدت تکان می داد. به قول اسی از دیدن این همه زیبایی «خرکیف» شده بودیم. برکت برای همه فراوان بود، هم برای انسانها و هم برای حیوانات. برادر حسین جلوی چشم حیرت زده ما مثل اسکیموها با وسیله ای نیزه مانند ماهی شکار می کرد. صحنه زیبایی بود. ظهر کباب ماهی های دریاچه و مرغهایی که با خودمان آورده بودیم، شد عروسی شکمهایمان! بعد از ناهار باز با قایق روی دریاچه رفتیم، شنا کردیم، ورجه وورجه کردیم، حرفهای ادیبانه زدیم و از دیدن آنهمه زیبایی مسحور شدیم. صحنه غروب آفتاب که آرام آرام فرو می نشست و بازتابش روی آب دریاچه دیده می شد هنوز جلوی چشمم هست. بالاخره دل کندیم. با حرکت قایق دسته های پرنده ها از جلوی ما می گریختند و تصویرهایی فوق العاده ای از پرواز آنها به نمایش در می آمد. در سویی از دریاچه (نزدیک جاده آسفالت) پیاده شدیم که تمام پایمان در گل بود و به زحمت گام برمی داشتیم. اما همین شد مایه تفریحی بیشتر و متلک های جالب درباره سر و وضع گل آلودمان.
پس از آن بارها کنار دریاچه رفتیم. می نشستیم و پرواز پرنده ها را تماشا می کردیم. به خش خش حرکت جانوران لای بیشه ها گوش می دادیم و سر گراز بودن یا نبودنش جر و بحث می کردیم. خستگی امتحانها و مشکلات را با تماشای دریاچه و ساکنینش در می کردیم. مدتهاست که دلم می خواهد دوباره بروم و دریاچه پریشان را از نزدیک ببینم. اما آنچنان که نوشته اند و تصاویر رسانه ها می گویند دیگر دیدن آنهمه بکری طبیعت و زیبایی بی همتا در کنار بزرگترین دریچه آب شرین ایران (و به قولی جهان) میسر نیست. بی نهایت متاسفم که همسرم و شاید فرزندان آینده ام را نمی توانم برای دیدن آن صحنه ها ببرم و بر شناختن چنین مناظری ببالم.
چه کسی جوابگوی چنین خیانت نابخشودنی است؟
شعار توسعه پایدار حکومت همین است؟
مرتبط:آتش سوزی در تالاب پریشانگزارش تصویری مهر درباره تخریب پریشان
0 نظر:
ارسال یک نظر