web 2.0

۳.۱۲.۸۷

گیسوی پریشانِ پریشان

دانشجو بودیم. صبح زود با هم خانه ای ها راه افتادیم. از کازرون تا دریاچه پریشان حدود بیست دقیقه راه بود. کنار دریاچه چند دقیقه ای صبر کردیم، تا حسین و برادرش با قایقی که قول داده بود سر برسند. حسین اهل فامور بود (روستایی کنار دریاچه است و پیشتر دریاچه هم فامور نامیده می شد). همراهشان به سمتی از دریاچه که به سوی زاگرس بود رفتیم. مقصدمان تنگه ای بود که بیشه زیبایی در آن واقع شده بود و کمتر پای آدمیزاد به آن میرسید. تمام آن گوشه و کنارها پر از پرنده های بی نهایت زیبا، لاک پشتها و دهه ها گونه دیگر جانوری بود. ماری را دیدیم که یک ماهی را تازه خورده بود و نای تکان خوردن نداشت. وسایلمان را که توی تنگه مستقر کردیم همراه حسین و برادرش با قایق، چرخی در دریاچه زدیم. صدای موسیقی و عربده کشی ما فضای دریاچه را پر کرده بود و رقص رفقا قایق را به شدت تکان می داد. به قول اسی از دیدن این همه زیبایی «خرکیف» شده بودیم. برکت برای همه فراوان بود، هم برای انسانها و هم برای حیوانات. برادر حسین جلوی چشم حیرت زده ما مثل اسکیموها با وسیله ای نیزه مانند ماهی شکار می کرد. صحنه زیبایی بود. ظهر کباب ماهی های دریاچه و مرغهایی که با خودمان آورده بودیم، شد عروسی شکمهایمان! بعد از ناهار باز با قایق روی دریاچه رفتیم، شنا کردیم، ورجه وورجه کردیم، حرفهای ادیبانه زدیم و از دیدن آنهمه زیبایی مسحور شدیم. صحنه غروب آفتاب که آرام آرام فرو می نشست و بازتابش روی آب دریاچه دیده می شد هنوز جلوی چشمم هست. بالاخره دل کندیم. با حرکت قایق دسته های پرنده ها از جلوی ما می گریختند و تصویرهایی فوق العاده ای از پرواز آنها به نمایش در می آمد. در سویی از دریاچه (نزدیک جاده آسفالت) پیاده شدیم که تمام پایمان در گل بود و به زحمت گام برمی داشتیم. اما همین شد مایه تفریحی بیشتر و متلک های جالب درباره سر و وضع گل آلودمان.
پس از آن بارها کنار دریاچه رفتیم. می نشستیم و پرواز پرنده ها را تماشا می کردیم. به خش خش حرکت جانوران لای بیشه ها گوش می دادیم و سر گراز بودن یا نبودنش جر و بحث می کردیم. خستگی امتحانها و مشکلات را با تماشای دریاچه و ساکنینش در می کردیم. مدتهاست که دلم می خواهد دوباره بروم و دریاچه پریشان را از نزدیک ببینم. اما آنچنان که نوشته اند و تصاویر رسانه ها می گویند دیگر دیدن آنهمه بکری طبیعت و زیبایی بی همتا در کنار بزرگترین دریچه آب شرین ایران (و به قولی جهان) میسر نیست. بی نهایت متاسفم که همسرم و شاید فرزندان آینده ام را نمی توانم برای دیدن آن صحنه ها ببرم و بر شناختن چنین مناظری ببالم.
چه کسی جوابگوی چنین خیانت نابخشودنی است؟
شعار توسعه پایدار حکومت همین است؟
مرتبط:
آتش سوزی در تالاب پریشان
گزارش تصویری مهر درباره تخریب پریشان

balatarin
Delicious
Twitter

0 نظر:

ارسال یک نظر