web 2.0

۲.۸.۸۷

این روزهای من

1- خب، مرخصی چند روزه تمام شد و برگشتم سر کار و زندگی. دوباره روز از نو، روزی از نو. دیروز گرفتار یه یارو انگلیسیه شده بودم. از شرکت بیمه بود. تا فیهاخالدون هر چیزی رو درمی آورد. بد پیله ای بود که نگو و نپرس! تمام مدت هم باید حواسم جمع می بود که همکارای فنی اطلاعات ناجوری ارئه ندن که دردسر واسمون درست بشه.
2- همزمان با سفر رئیس جمهور به گیلان تو رشت بودم (خوش به حالم! نه؟). شب حنابندان برادر خانمم بود و خانواده عروس جواد یساری رو آورده بودن. احساسات جواتی جماعت ژیگول پیگول یهو غلیان کرد که بیا و ببین! با خودم گفتم اگه همه مردم رشت بدونن جواد یساری اینجاست و یه سمت شهر کنسرو بده و سمت دیگه شهر احمدی نژاد بره منبر تعداد دلفینای کدوم بیشتر می شه؟ نظر شما چیه؟
3- شب عروسی برادر عیال در حالی که ما پتروس فدارکارانه در حال حمالی بودیم (اونم در سطح تیم ملی!) یه باره آسمون دهن وا کرد و هر چی آب داشت رو سرمون خالی کرد. از اونجایی که به علت کمبود جا شام رو تو فضای باز و زیر چارچوب و برزنت می دادیم دهنی ازمون سرویس شد که بیا و بنگر! نشون به همون نشون که فرداش از زور سرما خوردگی رفتم زیر سرُم.
4-  گفتم سرُم. دختره اومد سرم بزنه تو دستم، دیدم تازه کاره، خواستم نذارم، حیا کردم. زد رگ دستمو آش و لاش کرد. آخه دکتر پوفیوز تو که درمونگاه خصوصی ژیگول درست می کنی و واسه یه سرما خوردگی خداتومن ما رو سرکیسه می کنی، غلط می کنی پرستار تازه کار ورداری بیاری اونجا. خدا تومن پول بدیم، موش آزمایشگاهی هم بشیم؟ زور داره والّا.

balatarin
Delicious
Twitter

0 نظر:

ارسال یک نظر