web 2.0

۸.۸.۸۶

زمستان است


زمستان است
هر کسی در این زمستان در پی نان است
گربه اما سیر از جان است
جنگل و بیشه پر از گرگ و شغال و شیر
برسر یک استخوانی دائماً درگیر
گربه بی پیر
اما فکر قوتش نیست
لحظه ای قصد سکوتش نیست
به گمانش
بیشه جای داد و بیداد است
غافل از دیو و ددِ جنگل
هی میو گویان به فریاد است
خانه اش دور و بَرِ غاریست
که کُنام ماده خرس پیر بی عاریست
بینشان پیوندَکی جاریست
بسته امیدش برای جنگ
یاری همسایهٔ چون غولِ پر نیرنگ
آن حوالی بر فراز کوه
کوه پرهیبت نستوه
عقاب تیزچنگال زرنگی
نهاده لانه ای بر کوه سنگی
ندایی کاش می آمد
ندایی از فراز قاف
ندایی مانعِ هر سوتی و هر گاف:
میو پیشی! میو پیشی!
مگر از اژدها و خرسها بیشی؟
زبان در کام بر پیشی!


balatarin
Delicious
Twitter

0 نظر:

ارسال یک نظر