سپاس ايزد يكتايِ بي همتايِ باريتعالي را كه كه «به موري دهد مالش نره شير» و «كند پشه بر پيل جنگي دلير».
چون پاي بر كرهٴ خاكي نهادم كتاب و دانايي شد مرادم و چون قد برافراشتم تخم آگاهي در دل خلايق كاشتم و بدينسان رعايا مرحمت فرمودند و مرا به لقب «كاتب الرعايا» ملقب نمودند و به كِلكِ حقير غم از دل بزدودند.
زين پس اين حقيرِ سراپاتقصير، نه از براي تكفير يا تزوير كه جهت ارشاد و تنذير در اين سراي مهمان رايانگان شما خوبان شوم و پابه پاي شمايان در پي كيمياي آگاهي دَوَم. شاعر شيرين سخن فرمايد:
سلامي چو بوي خوش آشنايي * كه هر وقت نبودم بگي واي كجايي؟
و شاعر ديگر فرمايد:
من اينجا آمدستم وام بگذارم * و قند طنز را در جام بگذارم
وديگري سرايد:
نمايد هر كه ملت را، بگويم شرح احوالش * نمايم پرده ها پاره، بگيرم بي گمان حالش
0 نظر:
ارسال یک نظر