web 2.0

۳۱.۵.۸۶

ماجراهاي داش رشيد ( آغاز

بنويس جليل ريزه. بنويس اين داشِ محروم از آش كه همه مي پيچن به پر و پاش نامِ ناميش داش رشيده.

- « داش رشيد، سالاري كن بگو از كافه ما هم بنويسه. آخه مي خوايم جهاني تبليغ كنيم، محله اي عمل كنيم.»

جهنم و ضرر! بنويس با خود خيكيت كه قد يه ورزاو هيكل گنده كردي و اين اسد سيبيل با اون سبيلاي ضايَش و اون جمشيد تي ان تي با اون گردنِ دراز و باد نفخاي وقت و بي وقتتش تو كافهٴ غلو سيا نيشستيم و ما هم با اصرار مكرر مردم غيور محله قرار شده خاطراتمون رو تعريف كنيم تا تو اون هيكل خيكيت رو تكون بدي و واسه نسلاي بعدي سرگذشت اين قهرمان ملي محلهٴ ته آسفالت رو بگي. اين رو هم بنويس كه از همون جايي كه آسفالت تموم مي شه محلهٴ ما شرو مي شه. بر و بچ همه تريپ صفا، محبت، صميميت، معرفت و مرام! زيدبازي، قرتي بازي، فُكُل مُكل و نامردي ممنوع! رفيق بازي، بزن برقص،‌ صفاسيتي آزاد!

واسه جلسه اول بسه ديگه. روده درازي هم خوبيت نداره. دِ ننويس ديگه ورزاو! اِاِاِ...

پي نوشت: وَرزاو= گاو نر

balatarin
Delicious
Twitter

0 نظر:

ارسال یک نظر