web 2.0

۲۸.۷.۸۵

یاس سپید

امروز یک آشنای قدیمی را در دنیای مجازی دیدم. به طور اتفاقی در یاهو مسنجر برایش پیام دادم و خوشبختانه جواب داد، از آن سر دنیا، از استرالیا.

اولین بار سر کلاس نامه نگاری انگلیسی دیدمش. کمی دیر آمده بودم. استاد، خانم جوانی بود که با صدایی رسا و تلفظ دقیق لهجه آمریکایی درس را توضیح می داد. خوش تیپ بود. لباس رنگ روشنی پوشیده بود و مثل همیشه عینک زده بود.

بعدها واحدهای زیادی با او گرفتم. برای استاد جوانی به سن او داشتن آنهمه اطلاعات عجیب می نمود. نوبت به واحد های ترجمه که رسید و تسلطش به زبان و ادبیات فارسی را دیدم بیشتر علاقمند کلاسهایش شدم. سر کلاس ترجمه اسلامی اش که نشستم، آیات قرآن را با تسلط از حفظ خواند و قواعد دستوری جملات عربی را هم می دانست. پایبندی اش به دین (آنهم از نوع روشن و آگاهانه) و اصول اخلاقی موجب تحسین بیشترم شد.

خلاصه از آن آدمها که کمتر ممکن است در زندگی با آنها مواجه شوی. زنی که موجب احترام هر مردی به شخصیت و توانایی زنهاست.

حالا رفته استرالیا تا دکترایش را بگیرد. مطمئنم استادهایش هم به داشتن چنین شاگردی افتخار خواهند کرد، همانطورکه ما به شاگردیش.

روزی را که شنیدم قرار است برود و شاید دیگرنتوانیم او را ببینیم خوب یادم هست. ناخودآگاه شعری به ذهنم رسید که به او هدیه دادم:

یاس سپید

از باغ رفت

و یادهای او

در خاطرم

چه آشوب می کند

***

او همره باد خزان

یا در درون گلدان سرنوشت

در دست های گرم باغبان

از باغ رفت؟

***

با هر که رفت

هر جا که رفت

قالیچه سودای هر چه بفت

دمش گرم و دلش خرم!

***

ای کاش

در بستان خاطرش

او که به نظر خاک را کیمیا کند

یک گل به یادمان ماند به جای

زین جمع همرهان و دوستان!

balatarin
Delicious
Twitter

2 نظر:

علي گفت...

روزگار غريبيه تو اين يه هفته اخير هر چي مي بينم و ميشنوم باعث دلتنگي ميشه .آخ كه يادش به خير كلاساي بهي و غذاهاي مزخرف سلف و صورت بيروح اسي .

علي گفت...

روزگار غريبيه تو اين يه هفته اخير هر چي مي بينم و ميشنوم باعث دلتنگي ميشه .آخ كه يادش به خير كلاساي بهي و غذاهاي مزخرف سلف و صورت بيروح اسي .

ارسال یک نظر