یکی از دوستام تعریف می کرد:
جلو پاسگاه پلیس راه ماشینم رو نگه داشتند. یارو سرباز بود. مدارک خواست، دادم. مدارکو برد سمت پاسگاه پلیس راه. هر چی داد زدم «مدارک رو کجا میبری؟ چه خلافی کردم؟» هیچ اعتنایی نکرد و رفت کنار پنجره ای که افسر نشسته بود.
وقتی رسیدم دیدم افسره داره جریمه می نویسه. پرسیدم: «جناب سروان من خلافی مرتکب شدم؟»
همانطور که به نوشتن ادامه می داد بی تفاوت گفت: «نه!»
وقتی رسیدم دیدم افسره داره جریمه می نویسه. پرسیدم: «جناب سروان من خلافی مرتکب شدم؟»
همانطور که به نوشتن ادامه می داد بی تفاوت گفت: «نه!»
گفتم: «پس مرد حسابی، واسه چی جریمه می نویسی؟»
با قیافه ای حق به جانب رو کرد به من و گفت: «این سرباز بیچاره تو این گرما سر جاده ایستاده، مدارکت رو آورده. گناه داره دست خالی برگرده.»
در حالی در میان بهت و حیرت من مدارک و برگ جریمه ره به من می داد، گفت: «نگران نباش.زیاد ننوشتم!»
با قیافه ای حق به جانب رو کرد به من و گفت: «این سرباز بیچاره تو این گرما سر جاده ایستاده، مدارکت رو آورده. گناه داره دست خالی برگرده.»
در حالی در میان بهت و حیرت من مدارک و برگ جریمه ره به من می داد، گفت: «نگران نباش.زیاد ننوشتم!»
4 نظر:
لابد قیافهء دوستتون خیلی مظلومه،طوری که مردمو وسوسه میکنه یه کم حس زورگویی خودشونو امتحان کنن.اگه اینم نباشه که خوب بود شمام اسم این پست رو میگذاشتید "دزد و پلیس"
اگه یه پلیس بی منطق ماشینت رو نگه داشت و خواست جریمت کنه به تجربه درخواهی یافت که مظلوم و غیر مظلوم نداره!
مثل همون قضیه شکایت همسایتون که تو وبلاگتون ذکر کردید. کافیه یه جا بشه شهر هرت، اونوقت هر ظلم ناممکنی ممکن میشه، و کجا هرت تر از مملکت ما؟
شاید باورکردنی نباشه، ولی واقعاً اینجوریه...
خدا خیرش بده به خاطر اینکه اول نوشته بهت داده، بعدش کم نوشته، این روزا خیلهاشون یک دستگاه گرفتن دستشون واسه خودشون جریمه می کنن و تو به واسطه پست حبر دار میشی :((
ارسال یک نظر