مامورا تو محله واسه خاطر ماهواره خونهها رو می گشتن. ریخته بودن خونهی ننه. اول کلی شلوغ کرده بود که خجالت نمیکشین میریزین تو خونهی مادر شهید و مشتی هم بدوبیراه نثارشون کرده بود.
سروانه گفته بود: «ننه این ماهواره تو خونهی خانوادهی شهید چیکار میکنه؟»
ننه گفته: «مال این پسر لندهوره (دائیم). صد بار بهش گفتم گوساله، نَشین پای اینا، عکس ...ون لختیها رو تماشا کن. حالا شما یه زحمت بکش این سینی رو جمعش کن بزارش تو اون انباری. هااااا. افرین پسرم. بیزحمت اون موکت رو هم بکش روش که معلوم نباشه، اگه مامور دیگهای اومد. آره خوبه ننه. دستت درد نکنه!»
سروانه گفته بود: «ننه این ماهواره تو خونهی خانوادهی شهید چیکار میکنه؟»
ننه گفته: «مال این پسر لندهوره (دائیم). صد بار بهش گفتم گوساله، نَشین پای اینا، عکس ...ون لختیها رو تماشا کن. حالا شما یه زحمت بکش این سینی رو جمعش کن بزارش تو اون انباری. هااااا. افرین پسرم. بیزحمت اون موکت رو هم بکش روش که معلوم نباشه، اگه مامور دیگهای اومد. آره خوبه ننه. دستت درد نکنه!»
2 نظر:
البته از این ننه ها کم نیستن اما از اون مامورا گیر نمیاد...
هستن تک و توک هنوز هم!
ارسال یک نظر