web 2.0

۱۰.۱۲.۹۰

شانسهای کوچک برای خوشیهای کوچک

توی خیابان قدم می‌زنم. دو زن با دخترکی از روبرو می‌آیند. دخترک بازیگوشی می‌کند. سرخوشانه این سو و آن سو می‌رود. زن به پلیس‌هایی که سر چهار راه ایستاده‌اند اشاره می‌کند و می‌گوید:
«آقا پلیسه این دخترو بگیرین داره شیطونی می کنه.»
می‌گویم: «تو رو خدا بذارین راحت باشه و خوش بگذرونه. چند سال دیگه چه بخواین چه نخواین آقا پلیسه میگیرش و با گریه زاری، باید با ضمانت بیارینش بیرون. پس حالا که این شانس رو داره بذارین از زندگیش لذت ببره.»
balatarin
Delicious
Twitter

1 نظر:

Unknown گفت...

پسر من از همین حالا جنگشو با پلیسا شروع کرده.دائم داره تو بازیا پلیسا رو میزنه و داغون میکنه.هر چی میگم پلیس خوبه،لازمه،مفیده،بدردبخوره؛میگه آخه باید اینکارو بکنم که نتونن جریمه کنن.فک کنم داره تلافی آینده رو سرشون درمیاره.

ارسال یک نظر