web 2.0

۱۵.۱۰.۸۹

من روایت می کنم اکنون، خان هشتم را

ضیا‌ نبوی، سخنگوی شورای دفاع از حق تحصیل و دانشجوی ستاره‌دار دانشگاه بابل است. او از خرداد 88 در زندان است و از اول مهر 1389 که به قول خودش می توانست روز اول تحصیلش باشد روز اول تبعیدش در زندان اهواز را می گذارند.
ضیا بخشی از خاطراتش از زندان را منتشر کرده. او در این نوشتار سعی کرده خیلی جدی نباشد و بیش از آنکه به آه و ناله و عجز و لابه بپردازد با نثری شیرین و دلچسب روزهای بازجویی و زندانش را روایت کند.
نثر خودمانی، روان و زیبا بزرگترین نقطه قوت این یادداشت است. همچنین نور افشاندن بر لحظاتی جالب از زندگی زندانی های سیاسی که معمولاً از دید ما پنهان هستند، نیز مطلب او را خواندنی تر کرده.
مهمترین ایرادی که می توان برای نوشته اش برشمرد، زیاده گویی ها و نظریه پردازی هایی است که خواننده را از این داستان واقعی زیبا دور می کند.
گمان من بر این است که اگر او همین منوال را ادامه دهد (و البته خودش یا کس دیگری نوشته او را از اضافات و حشوها پیراسته کند) نتیجه کار می تواند کتابی فوق العاده و ماندگار باشد.
پیشنهاد می کنم حتماً خاطرات زیبای ضیا را بخوانید.
balatarin
Delicious
Twitter

0 نظر:

ارسال یک نظر