پشتم کبود شده از داغِ هاله ی نور
مرهم بیار، نه تجاوز به ضرب و به زور
حلاج کُشانِ بر سر هر کوی و برزنی است
یک ملتی اسیر شعبده ی «آیتِ مور»
هر بیگناه به پای دار، هر ظالمی به سرور
فریاد زین عدالت بی شرافتِ کور
یا رب کجا گریزم از این سیخهای داغ
غربت سرای، کنج قفس، سردی گور؟
توضیح:
1- کاریکاتور نیک آهنگ هم در نوشتن پست قبلی و هم در نوشتن این پست الهام بخش بوده.(ممنون!)
2- این شعر فی البداهه و بدون ویرایشه. ایرادات عروضی و وزنیش رو به بزرگواریتون ببخشید.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
2 نظر:
تقه ای زدیمو مشترکتان شدیم
از لطفت ممنون. امیدوارم وبلاگ نوشتنت مداومت داشته باشه.
مَتَتـی
ارسال یک نظر