web 2.0

۲۲.۶.۸۸

درسهای تاریخی: شعری خطاب به استبداد

تاریخ مشروطه کسروی، جلد 2 ، صفحه 673
شاعر: علي خان ظهيرالدوله
بعرض شاه رسان اي صبا زقول صفا / که اي شهنشه ايران و جانشين کيان
مگر بعرض حضور تو نارسانده کسي / که گندمي که نمايند زير خاک نهان
نخست چونکه شود سبز لاغر است وتنک / چنانکه مي نپسندند زارع و دهقان
نظر به مصلحت دهقنت يله سازد / گله به مزرعه کدخداي ده چوپان
لگد کنند و چرند آنچه حاصل سبزاست / چنانچه باير داير همه شود يکسان
چو بگذرد دو سه ماهي ازآن همان گندم / برويد ازنو و سرسبز روشود بستان
سطبروپنجه زده هفت سنبل آرد بار / چنانکه وعده نموده خداي در قرآن
بکاشت ملت بيچاره تخم آزادي / ز بعد بندگي قرنهاي بي پايان
چو سر زخاک برآورد امر فرمودي / به مردمي همه اهريمنان بي ايمان
که خاک مسجد و مجلس همي دهند به باد / کشته مردم بيچاره را ز پير و جوان
به يک اشاره که از روي خواهش نفس است / بسي خراب بشد خانه هاي بي گنهان
شها چراندي، اگر سبز حاصل ملت / به هوش باش که روياندش خداي جهان
بسي قويتر و سرسبزترز اول بار / اگرچه چند صباحي عقب فتاده است آن
جزاي هرعملي مثل آن بود بي شک / که مي دهد به سزاوارمجزي منان
خراب کردي اگرخانه اي زبي گنهي / جسارت است شود خانه ات يقين ويران
يکي لطيفه نغز اين بود که خانه ما / هزار ذرع بود في المثل به حيث مکان
ولي به مملکت ما تو چون شهنشاهي / بود تورا به مثل خانه مملکت ايران
خراب گردد و ويران تو زنده ما مرده / به قول عامه کشيدم براش خط ونشان
زبان درازي شد خسروا ببخش مرا / بکن هرآنچه دلت خواست خانه آبادان
balatarin
Delicious
Twitter

0 نظر:

ارسال یک نظر