web 2.0

۶.۷.۸۷

خداحافظ قدرت


بزرگی که فرجام آن تیرگی است * برآن مهتری بربباید گریست (فردوسی)
دیشب فیلم «خداحافظ بافانا» را می دیدم. فیلم، قصهٴ زندانبانی است که بیش از بیست سال نگهبان نلسون ماندلاست. این هم نشینی باعث می شود زندانبان تحت تاثیر روح بزرگ ماندلا قرار بگیرد و به طور کلی مسیر زندگی اش تغییر کند. البته احساسات نوستالژیک او و خاطراتی که از دوستی دوره کودکی اش دارد نیز در شکل گیری شخصیت تازه اش موثر است.
در تمام طول فیلم ناخود آگاه ماندلا را با سایر رهبران آزادیخواه و بزرگ ملی مقایسه می کردم. کم نیستند رهبرانی که مردم و سرزمینی را از چنگال استبداد و استعمار رهانیده اند و سپس خود چنگ بر حلقوم ملتشان انداخته اند. کاسترو را بینید، یا موگابه و غیره. اگر چه رهبری مردم در طول مبارزه با استبداد، ظلم یا استعمار بسیار دشوار است؛ اما به نظر می رسد نبرد با خویشتن و کنترل احساس قدرت طلبی خود از آن بسیار سخت تر است. با دیدن چنین فیلمی مثل کتاب 1984 یا مزرعه حیوانات یکباره غرق در یافتن مشابهت ها و تفاوتهای خودمان می شویم. گمان من بر این است که باید واقعاً هم از چنین رفتارها و انسانهایی درس گرفت. بزرگمردانه دست از قدرت و ثروت شستن و قدرت را سخاوتمندانه به مردم واگذاردن، کاری است که از انسانهای بی نظیری چون ماندلا بر می آید. از آن زیباتر پرهیز از برادرکشی و انتقام جویی از هر کس و هر چیزی است که پیش از این در امور دخیل بوده. رفتار زیبایی که در هند و آفریقای جنوبی (حداقل در سطح رسمی و دولتی) صورت گرفت و درست بر خلاف آنچه ما انجام دادیم.
کاش شاگردان خوبی می شدیم و از دنیا درس می گرفتیم تا اینقدر این رفتارهای زشتمان را تکرار نکنیم. تصفیه حسابها و قدرت طلبی ها در دولت اصلاحات و عین همین رفتار (با خلوص و توحش بالاتر) در دولت نهم نشان داد که هیچ نصیبی از انسانیتهایی که در بالا ذکر کرده ام نبرده ایم و این چرخهٴ باطل دوباره و دوباره و دوباره بر همین منوال خواهد بود. ولی به راستی تا کی؟
balatarin
Delicious
Twitter

0 نظر:

ارسال یک نظر