web 2.0

۱۹.۵.۸۷

پرسه در پایتخت

به لطف تاخیر 12 ساعته هواپیمایی ماهان در مهرآباد زمین گیر شده ام. ساعت 4 بعد از ظهر تا هفت عصر را با روزنامه مشغول می شوم. سالن فرودگاه شلوغ است و هوای داخل سالن گرم. قرار است علی بیاید و بعد از مدتها همدیگر را ببینیم که برایش کار پیش می آید و نمی آید. چاره ای نیست، یا می بایست تلخ شوم و با خودم درگیر شوم و یا از همین زمان استفاده کنم. چه قدر جای لپ تاپم خالی است! اتوبوس واحد را سوار می شوم تا آزادی. از آنجا هم با تاکسی می روم انقلاب. کمی ول می چرخم و درست همان سرمیدان برای دیدن فیلم «همیشه پای یک زن در میان است» وارد سینما می شوم.
بعد از دیدن فیلم، برای کشتن وقت کمی در خیابن انقلاب پرسه می زنم و بعد برای میدان آزادی تاکسی سوار می شوم. حدود ساعت یازده شب است و هوا خنکتر از عصر است. این پایتخت کلکسیونی است از آدمهای جورواجور که گاهی از دیدنشان سیر نمی شوی. دانشجوهایی که شوخی کنان و سرخوشانه از کنارت رد می شوند، راننده هایی که بلندگوی 4 اینچ قورت داده اند و خطّشان را هوار می کشند، جنده هایی که تندی رنگهای میکاپشان مشمئزت می کنند و با ماشینهای گذری سر قیمت چک و چانه می زنند، آدمهای بدبختی که سر چهار راه ها التماس کنان گل و گردو می فروشند و با دیدنشان جگرت کباب می شود، لندهوری که توی بنز خدا میلیونی جلویی از همینها برای زیدی که بلند کرده گل می خرد و دستشان می اندازد، پسرهای دختر نمایی که عین همجنس بازهای توی فیلمهای آمریکایی لباس پوشیده اند و میکاپ کرده اند و از دیدنشان دو شاخ روی سَرِ ما شهرستانیها سبز می شود، لاتها و جواتهایی که لنگه شان را فقط در فیلم فارسیهای عهد تیرکمان دیده ام، خشکه مقدسهایی با ریش نامرتب و پیراهن یقه آخوندی و هزار جور آدم دیگر.
از میدان آزادی تا فرودگاه تا آزادی را هم پیاده گز کردم تا باز به همان نتیجه های همیشه برسم:
شب پر از رمز و راز و زیبایی است. آسمان و ستاره هایش دیدنی هستند. بازی نور ماشین ها جالب است. قدم زدن در هوای دلچسب شب لذتی فوق العاده دارد و کلی می شود فکر کرد و از این فکر کردن ها لذت برد.
balatarin
Delicious
Twitter

0 نظر:

ارسال یک نظر