web 2.0

۵.۱۰.۸۶

دیدار تصادفی


تو سالن پرواز مهرآباد نشسته بودم. تلویزیون بازی پرسپولیس با پاس رو نشون می داد. گاهی غرق بازی می شدم و گاهی نگاهی به مردم تو سالن می نداختم. اون روبرو جلوی باجه مغازه کنار نمازخونه مرد جوونی با یه کلاه کمی عجیب نظرم رو جلب کرد. کلاهش به نظرم آشنا می اومد. مطمئن بودم خودشه. این کلاه رو توی یه عکس اینترنتی از نامجو دیده بودم. منتظر موندم تا رو برگردونه تا مطمئن بشم. برگشت. با یه ساندویچ. رفت و روی یکی از ردیف صندلیا نشست. دل دل کردم برم پیشش یا نه. تا حالا هیچ وقت با دیدن افراد مشهور عکس العمل خاصی نشون نداده بودم. در واقع دلم نمی خواست بی خودی مزاحم کسی بشم که مثلاً من فیلمای شما رو دیدم یا از فوتبالتون خوشم میاد. هر چی باشه زندگی عادی مردم مال خودشونه.
آخرش نتونستم جلوی این وسوسه رو بگیرم. رفتم و سلام کردم و روبروش نشستم. جواب داد و به ساندویچ خوردنش ادامه داد. یه آدم نسبتاً جوون با لباسهای خیلی ساده و معمولی با همون کلاه که گمونم مال ولایتشون باشه. سیگار بهمن تو جیبش هم حاکی از همین سادگی بود. گفتم:
-«آقای نامجو؟»
-«بله بفرمایید.»
-«هیچی، فقط عرض ارادت!»
با تعجب نگاهم کرد و گفت:
-«قربون شما.» و ساندویچ تعارفم کرد. تشکر کردم گفتم:
-« می خواستم بدونم کار بعدیتون کی میاد بیرون؟»
گفت تا چند ماه دیگه. از کاراش صحبت کردیم. مثل همیشه شاکی بود از پخش غیرقانونی کارهاش. از جشن روز قبل چلچراغی ها و انتخابش به عنوان محبوبترین خواننده سال گفت. پسر خاله نشدیم اما با هم یه چایی خوردیم. خوشبختانه از امضا بگیرها هم خبری نبود تا دور و برش شلوغ بشه. از شایعات مربوط به خارج رفتنش پرسیدم. گفت اتریش درس می خونه. می ره و میاد ولی اگه بخواد کاری انجام بده فقط داخل کشور انجام می ده. دوباره از آلبوم بعدیش گفت که تا چند ماه دیگه بیرون میاد. پرسیدم بیشتر طنزآمیزه یا عرفانی؟ خندید و لو نداد!
سایت رسمی و مورد تایید نامجو

balatarin
Delicious
Twitter

0 نظر:

ارسال یک نظر