web 2.0

۱۴.۶.۸۶

زر و سیم سرگردان

از باب دفع الوقت روزنامه تورق نمودمی که ناگاه چشم بر این کلام گشودمی: «پولهای سرگردان در راه بورس»

قول، قولی معتبر بودی و از رئیس البورسیّات از همه جا با خبر بودی. از شوق همی خروشیدم و از درب خانه خروجیدم که گویی در ماتحتم سُرنا زدند یا جار شادمانی در دنیا زدند. سر به خیابان نهادم و در پی پولهای سرگردان فتادم. بام تا شام در جستجو بودم و در پی پولهای سرگردان در تکاپو بودم. ما که درویشیم و به سیم زر ما را حاجتی نیست و از روزگار کجمدار شکایتی نیست؛ ولیکن «غم بی نوایان رخم زرد کرد» که سیدی برهنه پاست و دیگری بیمار عصبانی است وان دیگری مقروض اقساط است و در این حال چه جای سکوت! هیهات! کوی به کوی و دشت به دشت خواهم گشت تا همه زر و سیم سرگردان را کنم دشت. آنگه وبلاگستان گلستان کنم و خدمت به جمله عزیزان کنم. پس چرخیدم ورقصیدم و گردیدم و چون بر طلوع سحر رسیدم دست خویش تهی دیدم. ناگاه شیخ ما چراغ به دست سر رسید و چون این حقیر بدید فرمود:

« ای خام، زین کاردها هزارشان طمع یک دسته مدار. آنچه در پی آنی نیرزد به نانی. :

برو در پی سوخت باش ای پسر   *   وگرنه نبینی مُرادت دگر

ندارد چراغم دگر سوختی   *   برو شاید این شعله افروختی

فراموش کن حرف بی پایه را   *   چو خورشید روشن کن این سایه را»

balatarin
Delicious
Twitter

0 نظر:

ارسال یک نظر