web 2.0

۱۷.۱۲.۸۵

در اهواز

کاش دوربینم را همراه برده بودم. چه قدر دلم می خواست از آنجا عکس بگیرم. زیبا نبود، یا حتی جالب. ولی باید این منظره ها را دید و نمایاند تا شاید کسی پیدا شود و پس از قرنها دستی از آستین همت به درآرد.

اهواز بودم. چهار راه نادری. قلب شهر. شهری که مرکز ثروتمندترین استان کشور است. استانی با فقیرترین مردمان. خیابان شلوغ بود. دست فروشها بساط میوه و سبزیشان را ریخته بودند توی پیاده رو و هر چه باقی می ماند یا فاسد می شد هم همان دور و برها ریخته می شد. روی سنگ فرش خیابان را چند میلیمتر چرکی سیاه پوشانده. عین همان موقع است. ده سال پیش که اینجا سرباز بودم. همه جا فقر و نبود بهداشت و مشکلات فرهنگی را به وضوح می شود دید. توی چهره آفتاب سوخته دستفروشها، یا پاهای سه فلجی که که توی همان خیابان گدایی می کنند، یا دیوارهای خیابانها که هنوز پوسترهای تبلیغاتی با وعده های شیرین انتخاباتی روی تن چرکویشان هست، یا چشمهای نوجوانهایی که از کنارت می گذرند ودزدکی زمزمه می کنند:«پاسور، پاسور!» یا ...

balatarin
Delicious
Twitter

4 نظر:

چشمهایی که فکر می کنند گفت...

چه جالب ! من هم خدمت خوزستان بودم و یک مدت کوتاه 2-3 ماهه اهواز-کوت عبدالله
شاید یک موقع در مورد خاطرات خوزستان نوشتم

چشمهایی که فکر می کنند گفت...

چه جالب ! من هم خدمت خوزستان بودم و یک مدت کوتاه 2-3 ماهه اهواز-کوت عبدالله
شاید یک موقع در مورد خاطرات خوزستان نوشتم

علیرضا گفت...

سلام
بابامن اهل اهوازم ادرسته فقر وجودداره اما این فقر مختص اهواز نیست .فقر درایران نسبی است همه جا فقیر وغنی وجوداره واین مختص ایران هم تنها نیست ایران هم مثل بقیه کشورها واهواز هم مثل بقیه شهرها

علیرضا گفت...

سلام
بابامن اهل اهوازم ادرسته فقر وجودداره اما این فقر مختص اهواز نیست .فقر درایران نسبی است همه جا فقیر وغنی وجوداره واین مختص ایران هم تنها نیست ایران هم مثل بقیه کشورها واهواز هم مثل بقیه شهرها

ارسال یک نظر