می گویند هارون الرشید به همراه وزرا و مشاوران برمکی اش به باغی رفته بود. از میوه های باغ تناول کرد و خوشش آمد. باغبان که از قضا از خویشاوندان دور برمکیان بوده از فرصت استفاده کرد و عریضه ای نزد خلیفه آورد و درخواست کرد که خلیفه آن را امضا کند. عریضه تایید می کرد که باغبان هیچ نسبتی با برمکیان ندارد و هیچ ربطی هم به آنها ندارد. خلیفه متعجب شد و دلیل را پرسید. باغبان گفت که بعدها خواهد فهمید. پس از مدتی خلیفه بر برمکیان غضب گرفت و حکم به قتل همه خاندانشان داد. سراغ باغبان آمدند. حکم خلیفه را نشان داد و جان سالم به در برد.
حالا بدینوسیله خود را قویاً از هرگونه روزنامه نویس، وبلاگ نویس یا هرچی نویس دیگری مبرا اعلام می نمایم. اصلاً من نانویس می باشم!!!
0 نظر:
ارسال یک نظر