web 2.0

۲.۷.۸۵

جنگ و صلح

فواد که اهل خرمشهره نوشته زیر رو به مناسبت سالروز شروع جنگ در کامنتهای یاد ما نوشته:

« یادم میاد، مثل یک خواب یا مثل یک کابوس؛ مثل خاطره ای که بارها و بارها توی ذهن تکرار میشه! هر چند سه سال بیشتر نداشتم، ولی صدای سوت خمپاره یک جورایی مثل یک چیزی که جزء وجودم باشه از حفظمه! همیشه یک حس رو به آدم میده؛ یک حس بد و تصاویر سیاه وسفید وخاکستری از خونه خرمشهر، جنگ و دود وانفجار. می گفتند اون زمان به ازای هر چند باری که هواپیما از روی سر ما رد می شده من خودمو خیس می کردم. پس شاید من توی سه سالگی معنی جنگ رو درک می کردم! »

من هم اهل جنوبم. هنوز تصویر هواپیماهایی که تاسیسات شرکت نفت رو میزدن واضح و روشن توی ذهنمه، و تصویر گریه های پنهانی مادرم تا برگشت بابا از جبهه و یا از سر کارش در همون تاسیسات. لااقل خود شهر ما رو نمی زدن و ما معنای جنگزده بودن رو حس نکردیم. اما چند تای دیگه از دوستام هم که طعم تلخ جنگ زدگی رو چشیدند همیشه کابوسهایی مثل فواد رو همراه دارن. آدمهای غیر نظامی که جنگ تا ابد توی زندگیشون جریان داره.

کاش کسی جنگ رو شروع نکنه و کسی ادامش نده!

balatarin
Delicious
Twitter

0 نظر:

ارسال یک نظر