web 2.0

۴.۶.۸۶

مصاحبه با داش رشيد

خبرنگار: حقيقت داره كه شما در پي براندازي هستيد؟

داش رشيد: گفتي بر، زدي داغي برجگر! آبجي يه عمر ما بر گردهٴ اين پيكان قراضه سوار بوديم و نونمون رو ازش در مي آورديم. چند مدته اين نامرد برگره ما سوار شده تا دنبال سوخت قاچاقش بدو بدو كنيم. از برِ كوچه يه نون بربري مي خرم و از خيابون تا برّ و بيابون رو مي گردم. وقتي هم گير ميارم مسافرا اين ابوطياره رو كه برانداز مي كنن، سوار نمي شن. خداييش خرج خود اين لامصب هم به زور در ميات.

خبرنگار: اين چه ربطي به براندازي داشت؟

دومي: مگه قرار بود به اندازه ربط داشته باشه؟ من اندازهٴ نصف الان تو بودم كه نداري ما رو مي ندازه تو خطّ كار و بدبختي. از يه طرف ننمون اندازه يه قبيله بچه پس مي ندازه، از يه طرف روزگار با مرگ بابامون ما رو از نون خوردن مي اندازه و بعدش هم تو دهن جامعه مي ندازه! داداش ديگه مون هم كه فقط بلده لربازي دربياره و دعوا كنه و سنگ بندازه. اينجوريه كه آدم مجبور مي شه هي قرص اعصاب بالا بندازه و غم عالم رو پشت گوش بندازه. گرفتي چي مي گم آبجي؟

خبرنگار: اي بابا! آقا جون براندازي نررررررررررم!

داش رشيد: ببين آبجي، من اصلاً خوش ندارم يه زن جلو اين همه نامحرم وارد بحث نرم و سخت و باقي مسائل ناموسي بشه هان!

ادامه دارد

balatarin
Delicious
Twitter

0 نظر:

ارسال یک نظر