web 2.0

۲۲.۱۰.۸۶

کلام خدا

میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
چند روزی است که مصاحبه دکتر سروش با زمانه سخت ذهنم را مشغول کرده. شاید خواندن این مطالب از بسیاری از اندیشمندان دیگر نه تنها عادی می نمود بلکه جای تامل چندانی هم برایم نداشت. اما سروش را سررشته روشنفکری دینی می دانستم و همواره به کمک او و امثال او سعی در آموختن بسیاری از مطالبی داشتم که نظرات گفتمان رسمی و حوزوی را درباره آن ناقص و دارای ایراد می دیدم. چون من بسیارند کسانی که ضمن دلبستگی به دین و دین مداری به پرسشگری و مطیع محض نبودن هم سخت دلبسته اند.
در این مصاحبه که در رابطه با کتاب جدید دکتر سروش به نام «بسط تجربه‌ی نبوی» است، الهی بودن قرآن مورد تردید قرار می گیرد و در واقع با توجه به واسطه بودن حضرت رسول بیشتر به وی نسبت داده می شود و خطاپذریر معرفی می شود. وی از جنبه کاملاً بشری وحی می گوید و آن را مشابه تجربه عارفان و شاعران می داند. وی در این راه از نظرات مولانا کمک می گیرد ولی من دلیل قانع کنده و مستندی بر این مدعا در لابلای سخنانش نیافتم. البته بدیهی است باید کتاب را کامل بخوانیم تا بشود در رابطه با آن بهتر و دقیقتر نظری داد. اما چند نکته هست که ذکر آنها را ضروری می دانم:


در مباحثی که بین اهل دین مطرح می شود حکم و کلام نهایی با قرآن است و چنانکه این منبع را غیر الهی و طبعاً غیرقابل استناد بدانیم (چنانکه استاد آن را تابع حال پیامبر می داند) جای بحثی حتی با خود استاد سروش هم باقی نمی ماند. و اصلاً اسلام بدون نقطه مرکزی اندیشه آن که قرآن باشد، چه دارد که اهل اسلام باشیم یا نباشیم؟
شاید بد نباشد دکتر سروش به کلام مشهور مولانا : ( پای استدلالیان چوبین بود * پای چوبین سخت بی تمکین بود ) نیز تاملی داشته باشند. اگر مباحث دین قرار باشد با محک تجربه و علم موشکافی شود کلاً جایی برای علوم انسانی باقی نخواهد ماند. گاهی اگر تنها به اندیشه بشری خویش تکیه کنیم ممکن است نتایج نادرستی حاصل شود که بی تعارف مبنی بر نقصهای بشری یا حتی محصول غرور و نخوت علمی است.
نمی توان هم زمان زیر این دو علم سینه زد. یا به قطعیت خدواند و کلامش معتقدیم و با چنین جهان بینی بحث می کنیم یا برایمان پذیرفتنی نیست که موردی هم ندارد؛ ولی نمی توان هم ادعای بودن در اردوگاه دین و روشنفکر دینی را داشت و هم اساس و بن آن را در حد شعر دانست.
اگر قرآن زبان حال محمد (ص) است که مثلاً (طبق نقل خود استاد) هوس کند چندین زن اختیار کند، پس در قرآن آن را بیاورد دیگر دلیلی بر «ترجمه گوهر وجودی قرآن» نیست. که کلام شاعرانه و فیلسوفان و یا اخلاقی را از هر فیلسوف و شاعر دیگری هم می توان دریافت و چه حاجت به اسلام و محمد و قرآنش؟
وقتی چنین نتیجه گیری هایی را می بینم به یاد کلام جالبی از آقای محمدرضا نیکفر می افتم که گویا درست و دقیق است:
« به دلیل شناخت حوزهٔ رسمی از متن های کانونی، شناخت آن نسبت به «صحیح» و «حقیقت» عینی تر و بر واقعیت دین نسبت به روشنفکران دینی منطبق تر است. »
در پرانتز:
قابل انکار نیست که سواد استاد در فلسفه و الهیات بسیار بسیار بیشتر از من است ولی به عنوان شاگردی که از اندیشه های سروش بهره می گیرد حق خود می دانم که از استاد خود سوال بپرسم که این ذات رابطه استاد و شاگردی است. اما امیدوارم افرادی که با این موضع موافقند و دانش کافی در این مباحث را دارند وارد این بحث شوند. و البته هر نظر مخالفی که راهگشاست موجب سپاس خواهد بود.
نتیجه جستجو دراین باره در خود قرآن

balatarin
Delicious
Twitter

0 نظر:

ارسال یک نظر