web 2.0

۳۰.۲.۸۶

ترس و آرزو

پیمان لطف کرده و من رو به بازی «ترس و آرزو» دعوت کرده:

آرزو: اگه از آرزوهای بزرگی مثل صلح و رفتارهای انسانی واسه همه آدمها بگذریم و فقط آرزوهای شخصی رو بگم: اولیش اینه که به قول قدیمیا عاقبت به خیر بشم. دلم می خواد وقت و شرایطش رو داشته باشم تا بتونم یک عالمه کتاب بخونم و داستان بنویسم و طرح داستانها و رمانهای نیمه کارم رو به یه جایی برسونم. امیدوارم شرایط مساعد بشه و بتونم ادامه تحصیل بدم و توی یه محیط آکادمیک کار کنم. + ...

ترس: بچه که بودم از تاریکی می ترسیدم. گمونم هنوز کمی از این ترس ته دلم باشه. چند باری هم سگ گازم گرفت که باعث شده اگه سگی نزدیکم پارس کنه بترسم!

ترسهای جدی تر:

1- این چند وقته از این می ترسم که ایران روبه کام جنگ ببرن!

2- می ترسم بمیرم بدون اینکه تاثیر مثبتی تو دنیا به جا گذاشته باشم. راستش خوبی کردن یا حتی نوشتن رو تلاشی واشه جاودانه شدن می دونم. + ...

حاجی واشنگتن، حاجی کنزیگتون، علی، بچه های یادما، عمو اروند، پژ و هر کدوم از دوستان رو که مایل باشن از ترسها و آرزوهاشون بگن به بازی دعوت می کنم.

balatarin
Delicious
Twitter

4 نظر:

Pazh گفت...

سلام متتي عزيز
ممنون از دعوتت و چشم، در اولين فرصت به بازي شما خواهم پيوست :)

Pazh گفت...

سلام متتي عزيز
ممنون از دعوتت و چشم، در اولين فرصت به بازي شما خواهم پيوست :)

چشمهایی که فکر می کنند گفت...

مرسی سید! لطف کردی...

چشمهایی که فکر می کنند گفت...

مرسی سید! لطف کردی...

ارسال یک نظر