web 2.0

۵.۱۱.۸۵

حسین مظلوم

از حسین مظلوم شده بیزارم

تصورکن: تو از محبوبترین افراد سرزمینت هستی. قبیله ات یکی از قدرتمند ترین قبایل آن سرزمین است ( در عصرِ قدرتِ شمشیر و قبیله). برادری چون عباس داری و پسری چون علی. از مال دنیا نیازمند چیزی نیستی. آنوقت همه دار و ندار و عزیزترین کسانت را بر می داری و برای سوا کردن حساب حق از باطل ( نه برای سال 61 قمری که برای همه اعصار و عاقلان جهان) به مبارزه برمی خیزی. از دست دادن عباس و علی ات کافی است تا کمر کوه خرد شود، اما می ایستی. تا آنجا که خرده جانی و نفسی هست.

بسیار دیده ام که برخی از روی مثلاً علاقه یا بدخواهی سعی می کنند قصه حسین (ع) را وارونه جلوه دهند و با کپی برداری از افسانه مسیحی که مسیح به مسلخ رفت تا گناه آدمیان را به جان بخرد و فردای قیامت به جهنم بتازد و ارواح ایشان را برهاند و به فردوس ببرد؛ او را همراه با مقداری پیازداغِ مظلوم نمایی و آه و فغان به مسلخ می فرستند و آگاهانه به کشتن وامی دارند. لابد تا بعد به سینه زنانش شفاعت ببخشند. عمل خیر و شر و « و من یعمل مثقال ذره الخیر یره ...» هم که کشک! به شدت معتقدم او تا آخرین نفس امید پیروزی داشته و به قصد خودکشی به آنجا نرفته. اگر چه احتمال بسیار کمی برای پیروزی آن گروه اندک در برابر سپاه بزرگ مسلمین (!) وجود داشت ولی او که آمده بود حق را بر باطل چیره کند و تا جانی در تن داشت شمشیر زد چگونه ممکن است به امید شکست و مرگ آمده باشد؟!

balatarin
Delicious
Twitter

0 نظر:

ارسال یک نظر