web 2.0

۲۴.۱۰.۸۵

جنگ نمی خواهیم

دیشب خواب وحشتناکی دیدم. سه هواپیمای آمریکایی جلوی چشم من ارتفاعشان را کم کردند، از روی خانه ها گذشتند و تاسیسات شرکت نفت را بمبارن کردند. این شروع جنگ بود. وحشتناک بود.

این روزها فکر جنگ بدجوری نگرانم می کند. نگران که.. در واقع موی تنم سیخ می شود از این اندیشه زشت. موضوع این نیست که فقط برای خودم بترسم. به خدا دلم نمی خواهد برخی چیزها را دوباره ببینم. تصویر مادرانی که مثل مادربزرگ من بیست و اندی سال سیاه پوشیده اند و اشکشان به تلنگری بند است. زنانی که لحظه های انتظار برگشتن مردانشان را به اشک و غصه سر می کنند. کودکانی که اسباب بازیشان دستهای به شکل تفنگ درآورده شان است و کودکیشان زیر سایه جنگ حرام می شود. تازه دامادهایی که خون، رخت دامادی بر تن پاره پاره شان می شود. جنگ زده هایی که به لطف تحقیرها و آزارها عصبی و کم طاقت می شوند. و هزار صحنه وحشتناکی که خاطرات کودکی نسل من است.

خدایا...!

balatarin
Delicious
Twitter

4 نظر:

حاجی کنزینگتون گفت...

من هم چند شب پیش خواب دیدم توی عراقم و دو برادر سنی دنبالم می دوند تا منو بکشند. هرچی توی این کوچه پس کوچه های غریب می دویدم راه فرار نداشتم. ناچار شدم بیدار بشم.

حاجی کنزینگتون گفت...

من هم چند شب پیش خواب دیدم توی عراقم و دو برادر سنی دنبالم می دوند تا منو بکشند. هرچی توی این کوچه پس کوچه های غریب می دویدم راه فرار نداشتم. ناچار شدم بیدار بشم.

پیمان گفت...

چیز عجیبیه! چند شب پیش من هم خواب حمله نظامی ایران رو به کشورهای خلیج دیدم!، از پشت خونه امون تعدادزیادی موشکهای دوربرد به سمت خلیج شلیک می شد! به هر کی گفتم مسخره ام کرد! من همش نگران زن و بچه ام بودم که تو این اوضاع وقتی اسرائیل و آمریکا تلافی رو شروع کنند چه خاکی به سرمون بریزم!

پیمان گفت...

چیز عجیبیه! چند شب پیش من هم خواب حمله نظامی ایران رو به کشورهای خلیج دیدم!، از پشت خونه امون تعدادزیادی موشکهای دوربرد به سمت خلیج شلیک می شد! به هر کی گفتم مسخره ام کرد! من همش نگران زن و بچه ام بودم که تو این اوضاع وقتی اسرائیل و آمریکا تلافی رو شروع کنند چه خاکی به سرمون بریزم!

ارسال یک نظر